برخي بر اين باورند كه از عوامل پيدايش خانواده، عشيره، قبيله، ملت و دولت و نيز سازمانهاي پيچيده اجتماعي با قوانين و رسوم و آيينهاي شگفت و متعدد تنها در راستاي دست يابي به آرامش بوده است؛ انسان به دنبال آرامش به اختيار همسر و ايجاد بنيان خانواده و مانند آن رو آورده است.
شكي نيست كه يكي از اهداف اين مجموعههاي ياد شده و حتي برخي از اختراعات و اكتشافات بشري در راستاي رسيدن به آرامش بوده و هست. در قرآن نيز به اين مساله در موضوع خانواده اشاره شده و يكي از اهداف همسرگزيني و تشكيل خانواده اين مهم بر شمرده شده است.
به نظر ميرسد كه مساله آرامش به عنوان يك هدف تا آن اندازه مهم و موثر بوده است كه حتي ايمان و باورهاي ديني را ميتوان در راستاي دست يابي به اين هدف بر شمرد. از اين رو ميبينيم كه آرامش در جايگاه جامع ترين مفهوم ديني در اسلام و آموزههاي قرآني نشسته است به طوري كه در اسلام، ايمان از ريشه "امن" به معناي آرامش جان و رهايي از هر گونه ترس، اضطراب، تشويش، نگراني و اندوه گرفته شده است تا به اين روش ارتباط ناگسستني ميان پذيرش آموزههاي وحياني و توحيد را با دست يابي به آرامش روح و روان را بنماياند.(انعام آيه 82) بلكه واژه اسلام نيز بيانگر نوعي آرامش در انسان و صلح و صفا به دور از هر گونه خشونت و ترس و وحشت است. از اين رو در قرآن پيامد طبيعي اسلام را رهايي از خوف و نگراني دانسته است.(بقره آيه 112) و سلامت رواني را در سلم و تسليم در برابر خدا دانسته و بر آن تاكيد ورزيده است.( بقره آيه 208) و پاداش و بلكه برآيند تسليم و توحيد را رسيدن به آرامش و سلامتي دايمي بدون هر گونه تشويش و اضطراب شمرده است كه به عنوان آرزوي دست نيافتني انسان مطرح بوده و هست.( يونس آيه 25) و راه رسيدن به آن را نيز راهي برخوردار از آرامش و سلامت معرفي ميكند تا به بشر طالب آرامش بفهماند كه اين آرزوي ديرپاي او تنها در اين راه به دست ميآيد.( مائده آيه 16) به هرحال در نگره قرآني از آرامش به عنوان نعمت بزرگ فردي و اجتماعي ياد شده است و حتي وجود آن به عنوان مثال جامعه نمونه و برتر مورد توجه قرار گرفته است.( سبا، آيه 18 و 19 و نيز نحل آيه 112)
انسان امروز شايد بيش از گذشته به آرامش ميانديشد. رفاه نسبي اكثريت، فراغت و رهايي از كار و تلاش بدني سخت و جانكاه، فرصتهاي نادر و بسياري به انسان بخشيده است تا به خود و جهان بيانديشد. انديشه و فرزانگي از اموري است كه براي انسانهايي كه در رفاه قرار گرفته اند امري طبيعي جلوه ميكند. انساني كه در برآورد نيازهاي ابتدايي خود مانده است و شبانه روز در انديشه لقمه اي براي رهايي از گرسنگي است و يا سرپناهي را براي گريز از سرما و گرماي شديد و سخت را ميجويد، نمي تواند در مسايل عالي تر و كلي تر بيانديشد. خستگي كار شبانه روزي فرصت انديشه در اين حوزهها را از او ميگيرد. البته هر از گاهي مرگهاي نزديكان و يا بلاياي طبيعي و گسترده او را به سوي ديگر پرتاب ميكند و نهيبي به او ميزند تا در اصل معنا و مفهوم زندگي و اهداف آن انديشه كند و راه فرزانگي را پيش گيرد ولي اين زمان به سرعت ميگريزد و دوباره زندگي روزمره و نيازهاي آغازين وي را به سوي خود ميكشد. اما انساني كه به زباني غم نان و زن و سرا ندارد، سوداي انديشيدن او را در بر ميگيرد. فراغتها او را به انديشيدن ميراند و زمانهاي بي كاري وي را به فرا سوي زندگي معمولي سوق ميدهد. در اين زمان است كه فرازنگي پيشه ميكند. بي سبب نيست كه ميگويند فلسفه و انديشيدن در امور كلي ( به دور از هر جزيي و امور پيش پا افتاده زندگي روزمره ) كار انسانهاي سير است. چنان كه بي سبب نيست كه ميگويند فلسفه در ايران و يونان زماني رونق گرفت كه اين جماعت در رفاه نسبي بوده و غم نان و سرپناه نداشته اند. در گرمابههاي پيشرفته و گرم مينشستند و پس از شادي وشادماني در انديشه فرو ميرفتند كه هدف از اين زندگي چيست؟ مرگ چيست؟ آيا از پس امروز بود فردايي؟ انسان چيست؟ جهان چيست؟ چه چيزي واجب و يا ممنتع است به پديد آيد؟ چه چيزي ذاتي و چه چيزي عرضي است؟ آيا مرگ اصل است يا زندگي؟ و هزاران اما و اگري كه در پس سيري پيش ميآيد.
در زمانه ما به جهت افزايش توليد و رفاه نسبي، زمان فراغت براي همگان تا آن اندازه فراهم آمده است كه كم تر غم نان دارد. انسان امروز در هنگامه فراغت خويش، در انديشه فرو ميرود و در اين اوضاع است كه به جهت سيري و ارضاي قواي شهواني (خورد و خواب و خشم و شهوت) به اين مساله توجه ميكند كه فراي اين امور چيست؟ پس اين پرده چه رازي نهفته است؟ هدف چيست؟ در اين هنگامه انديشيدن آغازين است كه به جهاتي با مفاهيم دردناكي رو به رو ميشود و چون به روش خود پاسخي شايسته نمي يابد ميكوشد تا پاسخي آني بيابد و خود را از انديشه انديشيدن برهاند و از اين رو به دامن موادي ميافتد كه از انديشيدن باز ميدارد و قوه تفكر و تعقلش را مختل ميسازد. در جستجوي پاسخي كه او را به آرامش برساند به خود بيگانگي رو ميآورد و به رقص و شب زنده داري و هرزگي ميكوشد تا خود را از انديشه و انديشيدني كه او را دمي رها نمي سازد، برهاند. اين چرخه اي است كه هر روزه ادامه مييابد و مانند سگي كه دمش را به دندان گزيده دور خود ميگردد تا از دمش پيش افتد و به آرامش دست يابد.
از اين رو پاسخ به اين پرسش نه تنها پاسخ به رهايي است بلكه پاسخ به خود است. در جستجوي پاسخي كامل و درست به سراغ قرآن و آموزههاي آن ميرويم تا بنگريم كه قرآن اين نسخه شفا بخش به تعبيرخودش، چه عواملي را به عنوان علل و عوامل تشويش و نگراني انسان و چه راهكارهايي را براي برونرفت از آن و رسيدن به آرامش نسبي در دنيا بيان ميكند و چه نسخه براي شفا و درمان آدمي ميپيچد؟
آن چه در اين نوشتار مهم است توجه به ابعاد فردي آرامش است؛ زيرا به نظر ميرسد كه اين بعد نه تنها مساله بسياري از انسانها بلكه مساله دولت مردان و جامعه شناسان نيز ميباشد؛ چه با ايجاد افراد سالم و مطمئن ميتوان اميد بيشتري به آرامش و امنيت در جامعه اميدوار بود؛ هر چند كه براي امنيت اجتماعي و فقدان آن افزون بر آرامش فردي و فقدان آن عوامل ديگري را ميتوان شناسايي و ردگيري كرد.
آرامش حالتي از حالت انسان است. به اين معنا كه امري مادي نيست، بلكه كيفيت نفساني است كه در انسان بروز و ظهور ميكند. البته آرامش آثاري مادي در جسم و بدن از خود به جا ميگذارد، ولي اين بدان معنا نيست كه امري مادي و يا كمي باشد. بنابراين نمي توان براي آرامش و ضد آن نگراني و تشويش عددي را تعيين كرد ولي ميتوان درباره شدت و ضعف آن مانند هر امر كيفي و حالت روحي و رواني سخن گفت و بر پايه آثار و پيامدهاي بيروني بر شدت و ضعف آن حكم كرد.
از آن جايي كه آرامش و نگراني حالتهايي رواني براي انسان به شمار ميروند، نمي توان براي آن انواع و اقسامي بر شمرد ولي به جهت عوامل پديد آورنده و يا موانع ايجادي آن ميتوان آن را به اقسام و اتواع اعتقادي، رواني و طبيعي دسته بندي كرد. به اين معنا كه گاه انسان در حالتي از باور و اعتقاد است كه به گونه اي ميتوان آن را حالت شكننده دانست. بر باوري است كه به علل مختلف در او پديد آمده است ولي هنوز رگههاي از شك و ترديد در او وجود دارد. اين حالت از آن رو دست ميدهد كه نوعي دانش مفهومي و نظري در او وجود دارد و آن را به تجربه نيازموده است. براي رسيدن به آرامش نيازمند آن است كه آن را خود به تجربه بيازمايد. در اين زمان است كه ميگوييم تجربه و آزمونهاي مكرر براي فرد آرامشي در باور و اعتقادش پديد آورده است. البته براي اين گونه از آرامش مراتبي را ميتوان تصور و ترسيم كرد. قرآن در باره آن را به سه مرتبه دسته بندي ميكند و بيان ميدارد كه آرامش در باور و اعتقادي ميتواند سه مرتبه و مرحله داشته باشد. علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين مراتبي است كه براي آرامش اعتقادي و نظري بيان ميشود. در تمثيلي گفته شده است كه اگر درباره سوزاندن آتش علم داشته باشيم و بدانيم كه آتش مثلا پوست آدمي را ميسوزاند و آب آن را تبخير و به سلولهايش آسيب جدي ميرساند به گونهاي كه ممكن است موجب مرگ انسان شود، اين را يقين و قطع علمي و نظري ميگوييم كه نوعي آرامش در انسان پديد ميآورد كه اين علم او صادق و درست و راست است. اگر افزون بر اين دانش نظري، خود به تجربه ببيند كه كسي با آتش سوخته و به سلولهايش آسيب رسيده و يا مرده است. اين را دانش عيني و تجربي ميگوييم كه مرتبه فراتر از دانش نظري است. مرتبه نهايي و عالي آن است كه خود سوختن را تجربه كند و دستش بسوزد، در اين صورت آن را به تجربه حقي آزموده و شناخته است و به درستي و راستي آن نه تنها باور بلكه جزو جانش است. در قرآن درخواستي از حضرت ابراهيم (ع) براي رسيدن به مراتب عالي آرامش اعتقادي بيان شده است. آن حضرت (ع) براي اين كه به مقام آرامش در مساله رستاخيز مردگان برسد از خداوند ميخواهد كه چگونگي رستاخيز را در دنيا به بنماياند كه داستان پرندگان و ريزريز كردن آنها و خواندنشان و دوباره زنده شدنشان به اين موضوع اشاره دارد. (بقره آيه 260) البته نوع عاليتر و برتر آن داستان مرگ عزير و زنده شدن خود او و خرش (بقره آيه 259) و داستان اصحاب كهف است كه به صورت حق اليقيني اتفاق افتاده است تا باور به رستاخيز در حد عالي آن نشان داده شود.(سوره كهف آيه 14) نياز به آرامش اعتقادي به وجود باورهاي يقيني به آن از آن روست كه به طور طبيعي انسان باورهاي غير محسوس و غير تجربه شده را هر چند باور دارد، ولي به طوري نيست كه آرامش مطلق براي او ايجاد نمايد و ذهن همواره با ترديد و تشكيك رو به روست و پندارهايي براي ماهيت و كيفيت آن بر ميانگيزد. در داستان مائده با آن كه حواريون به آن حضرت و گفتههايش ايمان داشتهاند ولي خواستار مائده آسماني براي ايجاد آرامش اعتقادي ميشوند كه اين درخواست مورد اجابت قرار ميگيرد و آنان با مائده آسماني پذيرايي ميشوند.( مائده آيه 112 تا 114)
آرامش طبيعي، آرامشي است كه برخي از پديدههاي طبيعت در انسان ايجاد ميكنند. شكي نيست كه خواب شب، در انسان آرامشي پديد ميآورد كه در خواب روز نيست. بسيار ديده شده است كه برخي از اين كه شب را به خوبي نگذراندهاند شكايت ميكنند. گلايه ايشان بر اين محور است كه چون شبي خوبي نداشته و استراحت نكرده اند، اكنون با نوعي اضطراب و نگراني روز را به سر ميبرند. از نظر علمي ثابت شده است كه، خواب شب بر نظام عصبي انسان تاثير ميگذارد. قرآن به اين مساله اشاره كرده و يكي از عوامل طبيعي آرامش را شب بر شمرده است. به اين معنا كه نه تنها خواب شب بلكه خود شب عاملي براي ايجاد آرامش در انسان است.( يونس آيه 67 و نمل آيه 86 و قصص آيه 73 و غافر آيه 61 و نبا آيه 10 و11 و فرقان آيه 47) انسانهايي كه در مناطق شمالي زمين زندگي ميكنند و از شب برخوردار نيستند به آرامشي كه در انسانهاي مناطق ديگر وجود دارد، دست نمي يابند. از ديگر عوامل طبيعي آرامش ميتوان به خانه و مسكن اشاره كرد. انسان در خانه خود آرامشي را احساس ميكند كه در جاهايي ديگر به آن دست نمي يابد. ( نحل آيه 80) چنان كه همسرگزيني نيز به عنوان عاملي طبيعي از چنين اقتدار و قدرتي برخوردار ميباشد و انسان در كنار همسر به آرامش خاصي دست مييابد كه در جايگاه ديگر و با عوامل ديگري فراهم نمي آيد.( روم آيه 21 و اعراف آيه 189)
از ديگر انواع و اقسام آرامش ميتوان به آرامش رواني اشاره كرد. به معناي اين كه عامل رسيدن به نوعي آرامش در انسان را بايد آرامش رواني دانست. انسان به طور طبيعي خواستار رهايي از نقص و رسيدن به كمال است. ميكوشد تا تواناييها و استعدادهاي خويش را آشكار سازد و همه را به كمال برساند. از اين رو هرگز از تلاش دست بر نمي دارد و حالات خود را متحول و دگرگون ميسازد. هر گاه به مرتبه اي ميرسد باز دست از تلاش بر نمي دارد؛ زيرا آن را كامل نمي بيند و مرتبه و مرحله فراتر آن را چشم ميدارد. اين گونه است كه حالتي از تشويش در او پديدار ميگردد و آرامش را نمي يابد. هرگاه به مرتبه اي كه آن را كامل ميدانست ميرسد در مييابد كه مرتبه و مرحله اي فراتر از آن نيز هست و اين گونه است كه حالت آرامش از او سلب ميگردد. به سخني چون در پي كمال مطلق است و به آن دست نمي يابد، به آرامش مطلق نمي رسد. قرآن اين مساله را امري طبيعي در انسان ميداند و براي رهايي از آن پيشنهاد ميدهد كه يادكرد خدا را در خود تقويت كند تا از نگراني رهايي يافته و به نوعي از آرامش و اطمينان دست يابد.( رعد آيه 28)
علامه طباطبايي آرامش رواني را از حالات انسان حكيم و صاحب اراده و ازويژگيهاي مراتب والاي ايمان شمرده است. وي بر اين باور است كه انسان بر پايه غريزه فطري تعقل در كار و استدلال عقلي و در نظر گرفتن مصالح و مفاسد عمل ميكند، اين حالت تا زماني كه خواستههاي نفساني در آن خللي ايجاد نكند، نفس انساني را در حال آرامش نگه ميدارد ولي گرايشهاي نفساني موجب ميشود تا آرامش از او سلب شود. بنابر اين مانع آرامش و يا عامل مهم اضطراب و نگراني را بايد در خواستههاي نفساني جست. خواستههاي نفساني است كه آدمي را از راه عدالت و تعادل دور ميسازد و به تجاوز و فسق و فجور و عبور از حدود الهي ميكشاند. بنابراين براي بقاي آرامش و جلوگيري از ايجاد عامل نگراني ميبايست همواره عدالت و تعادل را مراعات كرد و به تعبير قرآني گرفتار گناه نشد. گناه به عنوان ابزار نفس موجب ميشود تا عدالت و تعادل از ميان برود و آرامش از انسان سلب گردد. از اين روست كه قرآن گناه را عاملي براي ايجاد نگراني و شك و ترديد در انسان شمرده است.( توبه آيه 45)
به نظر ميرسد كه آرامش رواني در آرامش اعتقادي تاثير گذار است ( رعد آيه 27 تا 29) چنان كه در بحرانهاي روحي و اجتماعي جامعه بايد به سراغ اين مهم نيز رفت.( قصص آيه 10 و شعراء ايه 61 و 62 و نيز كهف آيه 14).
قرآن براي ايجاد آرامش رواني و سلامت روحي انسان، عوامل متعددي را بر شمرده است. در فراي همه اين عوامل، خداوند به عنوان منشاي ايجادي آن مورد توجه و تاكيد است. به اين معنا كه هر يك از عوامل ياد شده در صورتي موثر و تاثيرگذار خواهد بود كه خداوند به عنوان منشا و سرچشمه آرامش مورد نظر قرار گيرد. در حقيقت اين عوامل به صورت اعدادي و بستر و يا علت ناقص و يا علت طولي عمل ميكنند و در فرا و وراي همه اين عوامل آن چه در حقيقت تاثير ميگذارد خداوند است.
در قرآن از همسر، خانه، شب و ياد كرد خدا به عنوان علل و عوامل ايجادي آرامش ياد شده است. حتي در برخي از آيات به چيزهايي مانند تابوت براي بني اسرائيل به عنوان علت سكون و آرامش سخن به ميان آمده است. البته علامه طبرسي در تفسير خود آرامش ايجاد شده را به تابوت نسبت نمي دهد، بلكه مينويسد كه اين ارامش به جهت حضور خداوند در پس بازگشت تابوت پديدار شده، به وجود آمده است؛ زيرا بني اسرائيل با ديدن و بازگشت تابوت به ميان قوم دريافتند كه اراده خداوندي در پس اين بازگشت تابوت است و خداوند به طور مستقيم آنان را مورد توجه و عنايت خاص خود قرار داده است. اين اطمينان، از عنايت خدا نسبت به قوم موجب شده است كه بني اسرائيل آن را نشانه هاي از حمايت و رحمت خاص خدا بدانند و به آرامش دست يابند.
علامه طباطبايي پس از نقل برخي از اقوال، آنها را قابل تاويل دانسته و مينويسد: منظور از سكينه و آرامش در آيه 248 سوره بقره، روح الهي است كه به قلب انسان، آرامش و به جان آدمي نوعي ثبات و استقرار ميبخشد. اين روح الهي، مرتبه اي از كمالات نفس و جلوه اي از روح ايمان است. دليل علامه بر اين تاويل اين است كه خداوند در آيات ديگري از سكينه به روح تعبير ميكند.( مجادله آيه 22) اين معنا در تفسير روايي منقول از اهل بيت (ع) نيز آمده است. البته علامه در تفسير آيه 4 سوره فتح درباره سكينه و آرامشي كه خداوند در دلهاي مومنان ميافكند مينويسد كه هر انساني در زندگي به نيرويي روحي و رواني براي حركت و فعاليت خود نيازمند است كه خداوند آن را در دلها قرار ميدهد. اين آرامش و سكينه به ويژه در هنگام سختيها و دشواري بيش تر خود را مينماياند.
علامه با توجه به انتساب اين نوع آرامش به خدا در آيات متعدد قرآني و پيوند استوار آن با مساله ايمان و تقوا نشان ميدهد كه معناي خاصي از آرامش در اين آيات مورد نظر است كه ويژه مومنان و اهل تقوا و اصطلاح خاص قرآني است. از اين رو سكينه را آرامش و حالتي الهي و نوع ويژه اي از آرامش ميشمارد كه تنها بر دلهاي پاك و جانهاي پرهيزگار فرود ميآيد و همواره موجب تثبيت ايمان مومنان و افزايش روح تقوا در ايشان ميشود. از اين رو بايد گفت كه سكينه آرامشي خاص ويژه مومنان در مراحل عالي است و ديگران از آن بهره اي نمي برند. ( الميزان ج 9 ص 222)
اما اطمينان، نوعي آرامش مستقر است؛ زيرا به زميني كه در آن آب مستقر ميشود و به صورت بركه اي در ميآيد، زمين مطمئن گفته ميشود. اطمينان مرحله و مرتبه اي فراتر از سكينه است و از سوي ديگر دامنه گسترده تري از آن را در بر ميگيرد. اطمينان به جهت استقراري كه در آن نهفته است مورد توجه است و حتي حضرت ابراهيم (ع) براي ايجاد آن از خداوند درخواست ميكند كه در مساله رستاخيز را به گونه اي بنماياند كه آرامش مستقر و مطمئني در دلش پديد آيد.( بقره ايه 260) چنان كه چنين درخواستي از سوي حواريون نيز مطرح شده و خداوند به هردوي آنها پاسخ مثبت داده است.( مائده ايات 112 و 113)
نزول فرشتگان در جنگ بدر نيز چنين آرامش مستقري را دلهاي مومنان پديد آورد. ( آل عمران ايه 123 تا 126) هر چند كه به عواملي چون ريزش باران به عنوان عامل ( انفال آيه 11) اشاره ميشود ولي ميبايست اين نكته در نظر داشت كه مراد و منظور در همه اينها عامل طولي است و منشا در همه آنها خداوند تبارك و تعالي است. به اين معنا كه نزول فرشتگان ( انفال آيه 10) هر چند عاملي مهم در ايجاد آن شمرده شده است ولي آرامش حقيقي برخاسته از خدا و ياد كرد اوست.( رعد آيه 28)؛ زيرا هرگاه انساني خداوند را سرچشمه و منشا همه صفات كمال و منزه از هر گونه نقصان بيابد، ناگزير با توجه به او و اعتماد به رحمت و قدرتش، نوعي آرامش را در خود احساس ميكند كه وي را از نگراني و اضطراب دور و باز ميدارد.( زمر آيه 23) اطمينان نوعي آرامش است كه پيامبران در هنگام تلقي وحي از آن برخودار ميگردند. اين گونه از آرامش به پيامبر اين امكان را ميبخشد تا درارتباط خود با خدا و يا خدا با او دچار شك در هيچ يك از مراحل تلقي و بيان نگردد.
در كتاب فرهنگ قرآن؛ كليد راهيابي به موضوعات و مفاهيم قرآن، تاليف آيت الله هاشمي و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، در بخش عوامل آرامش در قيامت به 9 مورد و در بخش عوامل آرامش به 28 مورد اشاره شده است . از جمله در بخش نخست آن، به عواملي چون احترام به نيازمندان و رعايت شخصيت ايشان هنگام كمك و دستگيري به آنان( بقره آيه 262) استقامت و پايداري در ايمان( فصلت آيه 30 و احقاف آيه 13)، اصلاح خود و ديگران ( انعام آيه 48 و اعراف آيه 35) انفاق پنهان و آشكارو خالصانه( بقره آيه 274 و 262) ايمان به ربوبيت خدا و پايداري در نقش و حضور جدي خدا و ايمان به آخرت ، قيامت، و آيات او و انجام عمل صالح( فصلت آيه 30 و احقاف آيه 13 و زخرف آيه 68 و 69 و بقره آيه 62 و 277) تسليم محض در برابر خدا ( زخرف آيه 68 و 69) و تقوا و اصلاح خود و ديگران ( اعراف آيه 35) اشاره شده است ، كه به نظر مي رسد كه نمي توان از برخي از اين امور به عنوان عوامل آرامش ياد كرد؛ زيرا برخي از آن ها ، برطرف كننده موانع تحقق و ظهور آرامش هستند. به اين معنا كه آيات وارد شده در بيان چگونگي رفع حزن و اندوه و خوف و نگراني، به عنوان بيان موانع تحقق و بقاي آرامش مطرح هستند و فرد با عمل به موارد مطرح شده مي تواند موانع بقاي و يا ظهوري آرامش را بزدايد ، نه آن كه با آن آرامشي را پديد آورد. به سخني ديگر، آرامش امري طبيعي و بر پايه فطرت انساني و شخصيت سالم او در انسان ها تحقق دارد و انسان براي حفظ و بقاي آن ناچار است با موانع ظهور و يا عوامل بازدارنده بقاي آن بجنگد . از سوي ديگر اين موارد هر چند كه در قيامت ظهور و بروز و اثر كامل خود را نشان مي دهند ولي اختصاص به قيامت و در روز رستاخيز ندارد و انسان در طول زندگي از آثار بقاي آرامش با عمل و يا توجه به هريك از موارد پيش گفته ، بهره مند خواهد شد. انسان اگر به انفاق و تقوا و ايمان و مانند آن عمل كند ، شخصيت سالم و فطرت خدايي را حفظ كرده و بر صبغه و رنگ الهي خود باقي مي ماند و نتيجه آن اين خواهد بود كه در دنيا و آخرت آرامش را به عنوان امري طبيعي حفظ كند و از آن برخوردار گردد.
از آن جايي كه آرامش را به عنوان حالت طبيعي انسان دانسته ايم بر اين باور پا فشاري ميشود كه آن چه در كتابها به عنوان موانع آرامش شناخته ميشود به معناي موانع تحققي آرامش است و نمي توان آن را عاملي براي نگراني بر شمرد. به سخني ديگر، آرامش به اقتضاي طبيعي در انسان وجود دارد، زيرا به طور فطري انسان به خدا گرايش و با ياد كرد او برخوردار از آرامش است ولي در راستاي بقاي آن عواملي به عنوان موانع بقاي ظهور وبروز ميكند و نمي گذارد تا آرامش در انسان باقي و برقرار بماند. در حقيقت، موانعي چون شرك و كفر و ابليس و ديگر امور، از بقاي آرامش در انسان جلوگيري به عمل ميآورند و انسان را گرفتار نگراني و اضطراب ميگردانند. از اين رو بايسته است كه با شناخت اين موانع در ايجاد و تحقق آن جلوگيري كرد تا آرامش ابتدايي و فطري هم چنان باقي و برقرار بماند. آرامشي كه كودكان از آن برخوردارند از آن روست كه به فطرت ارتباطي خود با مبدا و حضور قوي آن هم چنان عامل در آنان مانع از تحقق موانع ميگردد. به تعبير استاد حسن زاده آملي، كودكان به علت قرب انقطاع از مبدا، هنوز تحت تاثير عامل الهي هستند و از مواهب آن از جمله آرامش خاص برخوردار ميباشند. با افزايش بعد زماني و تحت تاثير القائات شيطاني اندك اندك عامل الهي كاهش يافته و موانع خود را تقويت ميكنند و به عنوان عامل ايجادي آرامش عمل ميكنند. از اين رو با مساله اي به نام عامل نگراني رو به رو ميشويم كه چيزي جز مانع بقاي ارامش نيست. بنابراين بر همگان است كه با تقويت ارتباط با مبدا آرامش و منشاي آن، موانع را تضعيف كنند تا گرفتار نگراني و پيامدهاي آن نگردد. دوري از مبدا و گرايش به شرك زندگي آدمي را با گونه اي شكل ميبخشد كه باطل در او تقويت شود. در اين هنگام مانند آدمي است كه از فراز آسمان به زمين ميافتد و يا تند بادي او را بلند كرده و به مكاني دور پرتاب ميكند. چنين حالتي به معناي عدم استقرار است. (حج آيه 31) كسي كه در چنين حالتي قرار گيرد، پاي خود را در مكاني محكم و استوار نمي بيند و چون پركاهي به اين سو و آن سو ميرود و در حقيقت برده ميشود. اين فقدان استقرار مكاني به معناي استقرار واقعي روحي و رواني است از اين رو نگراني و اضطراب هم نشين اوست. براي رهاي از چنين وضعيت است كه خداوند به انسان پيشنهاد ميكند كه دوباره به ذكر و ياد كرد خداوند روي آورد ؛ زيرا ياد كرد به معناي بازگشت به عامل استقرار و اطمينان است كه منبع اصلي آرامش انساني است.
اگر براي سلامت رواني و شخصيت انسان سالم آثاري بيان شود ، در حقيقت بيان آثار طبيعي انساني است. به اين معنا كه انسان سالم ، داراي شخصيتي مي باشد كه به طور طبيعي در زندگي فردي و اجتماعي او در دنيا و آخرت خود را نشان مي دهد. اگر انساني از نظرشخصيتي از سلامت كامل برخوردار نباشد ، به طور طبيعي رفتاري بيرون از عرف طبيعت انساني از خود بروز مي دهد. بنابراين آن چه در اين جا به عنوان آثار آرامش بيان مي شود ، در حقيقت آثار انسان سالم از نظر شخصيتي و شاكله وجودي به تعبير قرآني است. در قرآن براي آرامش، شماري از آثار بيان شده است كه مي توان از آن به آثاري ياد كرد كه به طور مستقيم به اين مساله ارتباط پيدا مي كند. از آن جمله مساله ازدياد ايمان ( فتح آيه 4) مي باشد كه به عنوان آثار مستقيم انزال سكينه در قرآن از آن ياد شده است. اما آثاري چون اقرار به توحيد( كهف آيه 14)، حفظ اسرار ( قصص آيه 10) ، رضايت از خدا ( فجر آيه 27 تا 30)، رضايت خدا از انسان ( همان )، عنايت خدا( همان) و مصونيت از خشم خدا( نحل آيه 106) در حقيقت آثار مستقيم آرامش به شمار نمي آيند؛ زيرا به طور طبيعي كسي كه از شخصيت سالم به تعبير و اصطلاح قرآني برخوردار است، بايد از اين ويژگي ها و امتيازات برخوردار باشد. به سخني ديگر، همان گونه كه آرامش، نشانه طبيعي انسان سالم به طور طبيعي و فطري است و حضور نگراني در هر مرتبه اي از شدت و ضعف آن، امري غير طبيعي قلمداد مي شود، هم چنين بايد گفت كه آرامش و آثاري كه برخي براي آن بيان كرده اند ، آثار انسان طبيعي و پابرجا بر فطرت است. هر انساني طبيعي و باقيمانده بر فطرت خود از آرامش برخوردار بوده و از مواهبي چون اقرار به توحيد ، حفظ اسرار و رضايت از خدا و خدا از او و مانند آن بهره مند مي شود